خداوندا
نه آن بلندی پر اوج و پنجه های ضعیف ؛
دست ما را از دامن لطف تو کوتاه میسازد
و نه این رحمت عمیق و پهناور پایه عرش الوهیت تو را فرو می آورد.
در فرازی که از فرود جدا نیست ، خانه داری
و با دور ترین فاصله از نزدیکترین نزدیکان با جان ماهم خانه و همسایه ایی.
حکیم خردمند ؛ ترا می شناسد ،
ولی از حقیقت وجود و اسرار الوهیت تو آگاه نیست.
بدو عصائی چوبین بخشیده اند تا استدلال کند و در ظلمات اوهام راه را از چاه باز شناسد
اما آن شاهپر بلند پرواز ویژه پروانگان عشق باشد
که تا سرحد جلال تو بال زنند و در گرادگرد شمع حقیقت بگردند
و یک لحظه سراسیمه سر تسلیم شعله وصال گشته
در امواج بیکران نور و هستی شخصیت خود را محو سازند
و پرتو آسا بخورشید بی زوال وحدت باز گردند.
ای پروردگار بزرگ ، هنگامی که شب فرا می رسد
و از گریبان خون آلوده شفق عفریت ظلمت سر بیرون میکشد ،
ترا سپاس میگزارم و ترا میستایم.
در سپیده دم که پنجه های ظریف آفتاب بر پیشانی افق با قلم طلا آیات نور می نگارد ،
بیاد تو هستم و ترا می پرستم.
هر آن ستاره فروزنده که از گوشه چادر شب رنگ سپهر
یک دم آشکار و یک دم نهان میشود و دور نمای بدیع خود را بدین عشوه ها جذاب تر جلوه میدهد
از بزرگی و قدرت تو غافل نیستم.
همه جمال تو می بینم ، چون دیدگانم بروی جهان باز شود ،
و از پای تا بسر یک پاره قلب مینمایم که عاشقانه با تو راز گویم.
از هر در که سخن گویند ، فرسوده شوم،
ولی همینکه نوبت بحدیث تو افتد،نشاطی از نو گرفته و داستان را از سر آغاز کنم.
ترا میستایم و بدین ستایش همی خواهم که ابرهای رحمت بر ما بسیار ببارد
و در این موفقیت نعمت تو تکمیل گردد.
با این ستایش جان خود را پیشگاه عزت تو تسلیم میسازم
و در حصار عصمت تو از لغزش و گناه پناه میجویم.
(((مرا بتوانگری خویش نیازمند کن،اما از توانگران بی نیاز ساز)))
(((تو راه بنمای تا من گمراه نشوم و تو دوست باش تا از فریب دشمنان ایمن بمانم )))
|